یه جوک باحال!!!!!!!!!!!!!!!


بالاترین

اوج هزار پایی

یارو تو يک شب برف و بورانی داشته از سر زمين برميگشته خونه ، يهو ميبينه يكجا كوه ريزش كرده ، يک قطار هم داره ازون دور مياد ! خلاصه جنگی لباساشو درمياره و آتيش ميزنه ، ميره اون جلو واميسته . راننده قطاره هم كه آتيش رو ميبينه ميزنه رو ترمز و قطار وا ميسته . همچين كه قطار واستاد ، يارو يك نارنجک درمياره، ميندازه زير قطار ، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار ميشن ! خلاصه یارو رو ميگيرن ميبيرن بازجويی ، اونجا بازجوه بهش ميتوپه كه : مرتيكه خر ! نه به اون لباس آتيش زدنت ، نه به اون نارنجك انداختنت ! آخه تو چه مرگت بود ؟! یارو ميزنه زير گريه ، ميگه : جناب سروان به خدا من از بچگی اين دهقان فداكار و حسين فهميده رو قاطی ميكردم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:,ساعت 22:28 توسط تینا| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت